در سال ۱۳۱۰ وزارت فرهنگ و هنر، تصمیم به تشکیل کانون بانوان گرفته تا با تشکلهای مشابه رقابت و سپس آنها را حذف کند. میرزا محمود زنبورکچی کارمند عالیرتبه اداره سجل احوال، دعوت میشود تا در کنار دلبرجان تاجرباشی مسئولیت انتخاب اعضا و سپس فعالیت کانون را بر عهده بگیرد.
آفتابپرست، داستان دو رفیق خفتگیر به نامهای جمال و منوچ است که عشق لاتی و سطح یک شدن در خفتگیری را دارند اما از بی عرضهگی و بدشانسی گیر پلیس میافتند و به زندان میروند…
خلاصه داستان : بغض داستان تلخ مهاجرت است. ماجرای پرتنش عشق و نفرت و داستان دو روایت از دو مقطع زندگی حامد و ژاله در استانبول است. ژاله و حامد دو جوان از نسل سوم مهاجران ایرانی هستند که ناخواسته تن به مهاجرت دادهاند.
خلاصه داستان : قاسم کارمند اداره سد معبر شهرداری، در تلاش است وضعیتِ زندگیِ خود را بهبود ببخشد، اما در این راه با نرگس همسرش اختلافِ نظر دارد…به مرور مشکلاتشان را حل میکنند.
خلاصه داستان : داستان فیلم درباره یک مجرم زندانی است که به مدت 24 ساعت از زندان مرخصی گرفته و در این مدت می کوشد به زعم خود، اسباب سو استفاده از گروهی از مردم را فراهم کند و از آنها اخاذی کند.
خلاصه داستان : اين برنامه تركيبى، در فضايى متفاوت از گفتگو، به گذشته و پيشبینی آینده مهمانان میپردازد و در هر قسمت يك گروه موسيقى مهمان، به صورت زنده اجرا خواهند كرد.
خلاصه داستان : البرز، شیمیدان ساکن آلمان است. قرار است در ترکیه با نامزدش ازدواج کند. همه چیز برای یک مراسم به یادماندنی مهیا است که خبر میرسد پدر البرز به کما رفتهاست. البرز با گذشتهای مبهم، از بازگشت به ایران هراس دارد اما برای آخرین ملاقات با پدر، راهی جز بازگشت به ایران ندارد…
خلاصه داستان: قصهاش در یک شب تا صبح میگذرد. «جلال »، دانشجوی انصرافی رشته فلسفه، متوجه می شود خواهرش که به اختلال روانی دوقطبی مبتلاست، با مردی ثروتمند به نام «شاهرخ» ازدواج کرده که به شرط بندی بازی فوتبال اعتیاد دارد. جلال با عصبانیت از خانه بیرون می زند تا به خانه دوستش، «بهمن» که […]
خلاصه داستان : امیر چند ماهی است که از فرانسه دیپورت شده است، او بخاطر پدرش شریک یک جنایت هولناک می شود… او پس از بازگشت با دختری به نام اسرا آشنا می شود که.. رفیق: اینجا صلیب سرخی ها بهت میگن چیتا امیر: چی؟؟ رفیق: چیتا… یوزپلنگ.