آفتابپرست، داستان دو رفیق خفتگیر به نامهای جمال و منوچ است که عشق لاتی و سطح یک شدن در خفتگیری را دارند اما از بی عرضهگی و بدشانسی گیر پلیس میافتند و به زندان میروند…
خلاصه داستان : احمدرضا مقدم، استاد برجسته و با سابقه دانشگاه است که شک و تردیدهای همسرش مهتاب به ارتباط او با یکی از دانشجویانش، بسترساز فاجعهای غیرقابل پیشبینی میشود.
خلاصه داستان : وقتی آرزو و امیرحسین نمی توانند با هم بچه دار شوند ، طاهره دوست آرزو مایل است به عنوان جایگزین عمل کند. اما شوهر سابق طاهره نظر خود را در این مورد اعلام کرده است.
خلاصه داستان : زوج جوانی در مدتی کوتاه، لحظات زندگی گذشتهشان را مرور میکنند و این مرور خاطرات، زندگی حالشان را تحت تأثیر قرار میدهد.
خلاصه داستان : زندگی من اسیر اسم هاست ، اسم هایی که اومدن و رفتن . اینروزا به اسم هایی فکر می کنم که سایه نداشته باشه . یا حداقل اینقدر کوتاه باشه که نشه زیر نور کم دیدش…
خلاصه داستان : رخشانه در سال های جوانی اش با ایوب ازدواج کرده و صاحب پسری به نام حمید شده است. وقتی حمید دو ساله بود، ایوب به جبهه می رود و دیگر برنمی گردد. پس از مدتی خبر شهادت او می رسد و خانواده تصمیم می گیرد او را به عقد داوود برادر ایوب […]
خلاصه داستان : داستان فیلم سینمایی « چهل و هفت » با شعار «نه به خشونت علیه زنان» روایتگر داستان سه زن از سه طبقه اجتماعی در شب آغاز زمستان است.
خلاصه داستان : نورالدین خانزاده صاحب یک کارگاه فرآوری تخمه آفتاب گردان است. کشاورزان هم محلی نورالدین، محصول خود را به نورالدین فروخته اند. نورالدین این محصول را به شخصی ساکن تهران به نام میرزایی فروخته است تا او این محصولات را در کشور ترکیه به فروش برساند. در همین حین، خبر می رسد که […]
خلاصه داستان : بیست و یک روز بعد روایت فیلم: «همیشه همین جوریه! آخرین بار هوا ابر شد. باد گرفت. درختا داشتن از جا کنده می شدن. اونقدر بارون شدید شد که سیل شهرو گرفته بود. پرنده ها دور و بر لونه هاشون جیغ می کشیدن. یکی از بچه ها قسم می خورد خودش دیده […]