آفتابپرست، داستان دو رفیق خفتگیر به نامهای جمال و منوچ است که عشق لاتی و سطح یک شدن در خفتگیری را دارند اما از بی عرضهگی و بدشانسی گیر پلیس میافتند و به زندان میروند…
خلاصه داستان : «غلام» در جنوب ایران غواص است. یک روز «بهین» که بدهی سنگینی بالا آورده، از او کمک میخواهد. «غلام» که به «بهین» علاقه دارد تصمیم میگیرد به او کمک کند. اما حل مشکل «بهین» برای غلام دردسرهای زیادی را به دنبال دارد.
خلاصه داستان : «زنهار که طراز و طریقت گمشده و مجاز و حقیقت به هم آمیخته. سهم رعیت کابوس است و سهم سلطان تخت طاووس. کجاست تدبیر کریمخان که تاج شاهی پس بگیرد از ما ندانمکارها؟ کجاست شمشیر نادر که انتقام بکشد از ما خرابکارها؟ مملکت آشفته است و امیرکبیر در گور خفته. هر نامی […]
مسابقه برگرفته از یک بازی معروف جهانی است که چند هنرمند، 6 ساعت در یک خانه کنار هم زندگی میکنند و میتوانند با روشهای مختلف یکدیگر را بخندانند و از بازی حذف کنند، بدون این که خودشان بخندند.
خلاصه داستان : نیسان آبی قصه جمشید است و رضا، قصه دو دوست قدیمی که روزی روزگاری عاشق دو خواهر به اسم زری و پری شدند و با آنها ازدواج کردند. جمشید شیفته جمشید هاشم پور است و نیسان آبی اش؛ رضا هم عاشق شعر و شاعری و در رویاهایش شاعری نامدار! جمشید روی نیسانش […]
خلاصه داستان : مرتضی به مناسبت سالگرد نامزدی اش ماشین گران قیمتی را از گاراژ به عنوان امانتی برمی دارد، در همین حین که نامزد او سوار بر ماشین است و مرتضی برای خرید آب هویج بستنی می رود به ناگاه ماشین شهرداری با ماشین او برخورد و آینه بغل او می شکند و…