خلاصه داستان : این فیلم داستان زندگی دختر دانشجویی است که کانون از هم پاشیده خانواده اش مشکلات زیادی را برای او به وجود آورده است تا جایی که برای تأمین هزینه های زندگی اش فعالیت در یک شرکت مدلینگ غیررسمی را انتخاب می کند و در این مسیر گرفتار افرادی می شود که او […]
خلاصه داستان : سلیمان قطار خنده را به قصد اثبات مرد بودنش در خانواده و جامعه می راند چرا که به هزار و یک دلیل زیر سؤال قرار گرفته شده و خود او نیز به این امر واقف شده و درصدد رفع نواقص خود برآمده است و در این مابین فضای شاد و مفرحی را […]
خلاصه داستان :همه چیز از یک جعبه شکلات شروع شد. یعنی من بچه بودم … بچه هم که باشیم بازم شکلات عاشقانه ترین مزه دنیاست اما. کارخانه شکلات سازی به پارسای ۱۳ ساله ارث می رسد و پارسا با کمک دوستان خود سعی در اداره آن دارد. خلاصه داستان :همه چیز از یک جعبه شکلات […]
خلاصه داستان : قصه یک شرکت هواپیمایی است که در حال ورشکست شدن است، رئیس شرکت پیشنهاد میدهد که یک هواپیمای خراب از شرکت با چند مسافر را به داخل خلیج فارس بیندازند تا بتوانند پس از کشته شدن مسافران از بیمه پول دیه و خسارت آنها را بگیرند، او سراغ یکسری افراد می رود […]
خلاصه داستان : حاج حشمت تهرانی یک مداح شناخته شده است که قرار است در شورای شهر تهران عضو شود. او در یکی از شبها یکی از دوستان قدیمی خود، رهی را پس از سالها میبیند، اما رهی از او دل خوشی ندارد و…
خلاصه داستان : ایران و اسپانیا در جنوب ایران برای راه اندازی یک پروژه بزرگ در جزیره هندورابی به توافق رسیدهاند، شرکتهای بسیاری به طمع برنده شدن در این مناقصه شرکت کرده اند. مهندس سعید پارسا که چندسالی است از همسرش رؤیا عضدی جدا شده و رئیس یکی از شرکتهای حاضر در مناقصه است. رسیدن […]
خلاصه داستان : اگه قصاص بخوای بچه رو میگیرم طلاقت میدم، به جان نیاز، جان یه دونه دخترمونو قسم خوردم که بدونی اینکارو میکنم به جان نیاز… این فیلم درباره قتل زنی به نام رضوان است که خانواده و اقوام آن به دنبال ثابت کردن قاتل بودن شوهر وی به دادگاه هستند. …
خلاصه داستان :پیلوت داستان زندگی یک نعش کش را به تصویر می کشد. وحید با خبر می شود که همسرش بدون اجازه او پسر چهار ساله شان را برای جراحی قلب به تهران آورده. او بی وقت به همراه برادرش سعید خودش را به تهران میرساند و این آغاز بحران پیچیده ای بین آنهاست.
خلاصه داستان :همه آدم ها دنبال یه راهی برای فرار هستن ، اما فقط یه مسیر برای خروج وجود داره و تا موقعی که به مرکزش نرسی متوجه اش نمیشی! آره زندگی یه هزارتووی پیچیده اس ….